یکی از دلایلی که برخی از برندها فروش خوبی ندارند، این است که نمیدانند درگیری احساسات مخاطب چه تاثیر فوقالعادهای بر فروش آنان دارد. به دلیل علاقه ذاتی انسانها به داستان، داستان سرایی یکی از راههایی است که به خوبی احساسات مخاطب را درگیر برند شما خواهد کرد. بسیاری از برندهای نام آشنا از جمله اپل، سامسونگ و … از این روش برای جذب مخاطب بهره بردهاند. کافی است با یک داستان جذاب احساسات مخاطب را درگیر کرده و برای همیشه در ذهن او جای بگیرید.
اگر در این مقاله با ما همراه شوید به شما خواهیم گفت چگونه یک داستان جذاب برای مخاطب خود تدوین کنید. همچنین نمونههای موفق داستان سرایی برخی برندهای معروف را با هم مرور خواهیم کرد.
کاربرد احساسات در فروش
همه ما بارها با این جمله مواجه شدیم: “مردم مطابق با احساسات خود خرید میکنند، سپس آن را با منطق خود توجیه میکنند.”
برای مثال وقتی برای خرید تلویزیون یا هر وسیله دیگری به مرکز خرید مراجعه میکنید، کالاها با برندهای متفاوتی با قیمتها و ویژگیهای منحصر به فرد را مشاهده خواهید کرد. انتخاب شما کدام برند است؟ بله درست است همان برند نام آشنایی که قبلا استفاده کردید و یا به هر دلیلی آن برند به شما احساس امنیت و آرامش میدهد. شاید فکر کنید خرید شما کاملا منطقی بوده است، اما این گونه نیست.
حال که توجیه شدید که باید احساسات مثبتی مثل امنیت، لذت و… در مشتریانتان ایجاد کنید تا از شما خرید کنند، باید حتما به این نکته نیز توجه کنید در کنار حس خوب قطعا باید توجیه و دلیل منطقی به مشتریان خود دهید تا بتوانند خرید خود را با منطق توجیه کنند. مردم دوست دارند خرید خود را منطقی نشان دهند.
در این مقاله سعی داریم به شما بگوییم چطور با یک داستان برند احساسات مشتریان خود را درگیر کنید.
داستان برند چیست؟
مشتریان شما علاقمندند بدانند شما که هستید؟ از کجا شروع کردید؟ و هدف و چشم انداز شما چیست؟
داستان برند و نه تاریخچه آن در واقع روایتی است که قصه برند شما را به گونهای روایت میکند تا احساسات مخاطب را درگیر نماید. در واقع هر کسب و کاری داستانی دارد اما اینکه این داستان چگونه روایت شود تا در ذهن مخاطب شما جاودانه شود هنر قلم شما خواهد بود. اگر بتوانید در این راه از نقطه نظر کارشناسان حرفهای برندینگ استفاده کنید و نظر چندین نفر را جویا شوید بدون شک شما داستان تاثیرگذارتری خلق خواهید کرد.
کارشناسان ایسان آماده هستند تا در جریان خلق ارزش و برند شما را همراهی نمایند.
نکات مهم در داستان سرایی برای برند
مخاطب هدف
اولین قدم این است که بدانید قرار است برای چه کسی داستان را خلق کنید؟ چه حسی در مخاطب شما منجر به خرید میشود ؟ چگونه باید این حس را ایجاد کنید؟ در واقع باید بدانید چگونه یک تعامل موثر با مخاطب خود برقرار کنید.
قهرمان داستان
هر داستانی به یک قهرمان نیاز دارد تا آن را منحصر به فرد کند. قهرمانی که احساسات، رفتار و عواطف منحصر به فرد خود را دارد. در واقع شما با خلق این قهرمان باید به مخاطب خود نشان دهید شما هم مثل او انسان هستید و نه یک ربات.
صداقت
شما باید اعتماد مخاطب را جذب کنید. بنابراین باید داستان شما ار حقایق سرچشمه بگیرد. حقایقی که در این داستان بیان میکنید میتواند در ظاهر برندتان قابل مشاهده باشد و یا خیر. توجه کنید باید حقایق را به گونهای بیان کنید که ذهن مخاطب درگیر برند شما شود و احساساتی که به آن نیاز دارید را در مخاطب ایجاد کند.
برای درک بهتر بهتر است نمونههای موفق داستان سرایی را باهم بررسی کنیم.
لویی ویتون ـ تولیدکنندهی پوشاک، کیف و کفش
شاید یکی از معروفترین داستانهای برند باشد. که در واقع حس خاص و ثروتمند بودن را به مشتریان القا میکند.
لویی در سن ۱۴ سالگی تصمیم گرفت از شهرش، یورا، با پای پیاده برای زندگی به پاریس برود .وقتی به پاریس رسید، به عنوان شاگرد جعبهساز شروع به کار کرد و کم کم چنان شهرتی دست و پا کرد که ناپلئون سوم او را به عنوان جعبهساز شخصی همسرش، امپراطریس اوژنی دمونتیو، منصوب کرد. آن زمان موقع مسافرت مردم اثاثیهشان را در جعبه منتقل میکردند تا چمدان.
در سال ۱۸۵۴ وقتی که لویی ۴۳ سالش بود، اولین مغازهی چمدانفروشیاش را در پاریس افتتاح کرد. بازار هدف لویی، طبقهی ثروتمند و اهل مسافرت پاریسی بود و کسب و کارش، بعدها به یکی از تجملیترین برندهای دنیا تبدیل شد.
سیسکو ـ خدمات و تجهیزات شبکه
یک داستان رمانتیک! لئونارد، مدیر آزمایشگاه کامپیوتر دانشگاه استانفورد بود و ساندرا، همسرش، مسئول کامپیوتر در تحصیلات تکمیلی بود. لئونارد برای ارتباط داشتن با همسرش سعی کرد، دو کامپیوتر دور از هم را که به فاصلهی تقریبا ۴۵۰ متر از هم بودند، به هم متصل کند.
آنها بعدها خانهشان را گرو بانک گذاشتند، بیخیال حقوق دانشگاهیشان شدند و دوستانشان را به عنوان کارمند استخدام کردند تا بتوانند شرکتی را برای فروش تجهیزات شبکهای تأسیس کنند.
یک روز که لئونارد و ساندرا از روی پل دروازهی طلایی (Golden Gate Bridge) میگذشتند به اتفاق تصمیم گرفتند، اسم شرکت را سیسکو بگذارند که کوتاهشدهی واژهی سانفرانسیسکو بود و لوگوی شرکتشان را هم به شکل همان پل معروف طراحی کردند.
به دلیل شکست آلمان در جنگ جهانی اول شرکت BMW به یک سازنده اتومبیل تبدیل شد
شرکت BMW در اصل به عنوان یک شرکت سازنده هواپیما شروع به کار کرد. بعد از این که آلمان در جنگ جهانی اول شکست خورد تمام شرکت های تولید کننده هواپیما مجبور شدند تولید خود را متوقف کنند، که یکی از شرایط پیمان صلح ورسای بود. با توجه به این که این شرکت با ورشکستگی مواجه بود.
به تولید موتورسیکلت روی آورد و بلافاصله بعد از آن در سال ۱۹۲۸ به تولید اتومبیل مبادرت ورزید. لوگوی کنونی آنها به احترام میراث هوانوردی آنها است.
نتیجه گیری:
در داستان سرایی برای برندتان به این نکته توجه کنبید که، آنچه که خوانندگان به آن احتیاج ندارند لیستی از اصول کار، تولیدات و خدمات شرکت است. چیزی که آنها مشتاقانه بدنبالش هستند، اطلاعات بامعنایی است که مرتبط با زندگیشان باشد. با یک روایت صمیمی میتوان چشم انداز، ارزشهای سازمانی و سرگذشت کسب و کار خود را بیان کنید. اینگونه مخاطب حس نزدیکی بیشتری با برند و محصولات شما خواهد داشت و در نتیجه گوشه ذهن مخاطب ثبت خواهید شد.